سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که همراه آرزوى خویش تازد ، مرگش به سر در اندازد . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 101 اردیبهشت 26 , ساعت 6:29 عصر

c
قلب من ضجه زد و یار نفهمید غمم!
خم شدم زیر تمام مشکلاتش و هنوز؛
او نفهمید که دلباخته‌ی ماه شبم؛
دمِ من قطع شود تا که نبینم غمِ او
دم من قطع شد و یار نفهید غمم...!
من که دیوانه شدم از تپش قلبِ وِی و
او نفهمید که دیوان‌شده‌ی سوز و تبم!
چون لبی تشنه‌ام و آب زلالِ در سبو
می‌نماید خودش آرام و روان در پیِ رود؛
دلبری ساده بوَد چون قُلُپی خوردنِ آب
کاش دل‌های جهان این همه نالان نبود!
جانِ من، جامه‌ی زیبایِ پر از رازِ حریر؛
کاش چالِ‌گونِ تو این همه جانان نبود!
ای تو تندیسِ پری‌رویی و دلبر بودن
کاش دل بردنِ تو این همه آسان نبود؛
ای بلای نابِ دل‌های بی‌آزارِ جهان
کاش لبخند تویِ بی‌خبر آرام نبود!
ای نسیمِ خنکِ صبح و شب و شامِ دلان!
کاش عکسِ رخ تو این همه باناز نبود...!

#سارا_موسوی^^??

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ