چهارشنبه 92 اسفند 28 , ساعت 7:1 عصر
شب آشیان شبزده، چکاوک شکستهپر رسیدهام به ناکجا، مرا به خانهام ببر کسی به یاد عشق نیست، کسی به فکر ما شدن از آن تبار خودشکن تو ماندهای و بغض من از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست مرا به خانهام ببر که شهر، شهر یار نیست […]
نوشته شده توسط iran | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ