*از معجزه کلمات استفاده کن!*
کلمه میتواند تو را مشتاق کند
مثل دوست داشتن ...
کلمه میتواند تو را سبز کند
مثل خوشحالم ...
کلمه میتواند تو را زیبا کند
مثل سپاسگزارم.
کلمه میتواند تو را پیش ببرد
مثل ایمان دارم ...
کلمه میتواند تو را آغاز کند مثل:
از همین لحظه شروع میکنم،
از همین نقطه تغییر میکنم،
میتوانم ...
میخواهم ...
میشود ...
خود را آغاز کن!
هیچ رازی برای موفقیت و خوشبختی در این هستی وجود ندارد.
راز در خود شماست.
??????
پیش از آنی که با غزل آیی، دفترم شوره زار ماتم بود
ماه برکوی دل نمیتابید، خانه ام انتهای عالم بود
کنج آیینهام نمی خندید برق سوسوی کوکب بختم
بیسحرگاه خنده خیست، باغ بیباغ، قحط شبنم بود
تا رسیدی خدا تبسم کرد، با عبور تو کوچه پیدا شد
قبل از آنی که بگذری از دل، عطر در انحصار مریم بود
محو شب مانده بودم و مبهوت از خیالی که با تو زیبا شد
قد کشیدی از عمق احساسم، لرز قلبم چو شانه بم بود
بین عقل و جنون غزل رویید، شانه در شانه، خستگی خوابید
دست عشقت چه قدرتی دارد، کارد آن سوی استخوانم بود
چشمهایت مرا صدا میکرد، روح من سر به زیر میانداخت
رد شدم آزمون جرات را، درصد عشقبازیام کم بود
ماه؛ بین من و تو قسمت شد، عشق از روی سادگی خندید
جای انگشتهای حوا ماند روی سیبی که دست آدم بود
عباس کریمی
تو مثل ِ سرزمین ِ من بـــزرگی
که هر شب داره به تاراج میره
یکی از دامنت میره به معراج
یکی با دامنت معراج ، میره !
همون جایی که بـــــه تیراژ ِ موهات
کتاب ِ ضــعــفــتـــو ، تالیف کردی
نشستی مشق ِ چشماتو نوشتی
یه دنیا رو بلاتکلیف کردی
اسیر ِ بی گناه ِ ترس و تقدیــر
رفیـــق ِ اشک و خون و آه و ناله
دلــیـل ِ اختلاف ِ بین ِ ادیان
معــمّـــایی ترین بحث ِ رساله
تو مرز بین اسلام و یهودی
گناه ِ سیب ِ لبنانو بپوشون
یه چیزی رو تنت بنداز دختر
بلندی های جولانو بپوشون !
چقد باید سر ِ تو جنگ باشه
سَر ِ دنیا رو با چی گرم کردی
تو باید دست ِ شیطونو ببندی
تو کــــه حتی خدا رو نرم کردی
تو مثل سرزمین من بزرگی
که هر شب داره به تاراج میره
یکی از دامنت میره به معراج
یکی با دامنت معراج میره
قلبی به پهنای تمامکهکشان دارم
از آینه راهی به عمق آسمان دارم
هم سن و سال نوح کشتیبان دریایم
پیراهنی از جنس باد و بادبان دارم
ماه حرامم شد هلال بوسه های من
حافظ،منم، فتوایی از پیر مغان دارم
با دیدنم دیو سپیدی پیکرش لرزید
ای تهمتن مانند تو گرزی گران دارم
با فوت خود طوفانی از شن می کنم برپا
این ارث را از هود پاک و مهربان دارم
باران همیشه بر سرم پیوسته می بارد
چون بایزید ابری به جای سایبان دارم
بوی بهشت سیب دارد باغ بالایی
شدادم و من هم بهشتی در جهان دارم
#مجید_مومن
دیوارها را بلند تر از آن ساخته اند که پسر همسایه بتواند مرا ببیند
صورتم را برای که بند بیندازم هم چراغی؟
ولش کن،فالمان را بفروشیم
#سورنارخشا
لیست کل یادداشت های این وبلاگ