شنبه 97 فروردین 25 , ساعت 12:40 عصر
????
تجربه به ما می آموزد که عشق آن نیست که به هم خیره شویم؛ عشق آن است که هردو به یکسو بنگریم.
آنتوان دو سنت اگزوپری
تجربه به ما می آموزد که عشق آن نیست که به هم خیره شویم؛ عشق آن است که هردو به یکسو بنگریم.
آنتوان دو سنت اگزوپری
نوشته شده توسط iran | نظرات دیگران [ نظر]
شنبه 97 فروردین 25 , ساعت 12:40 عصر
????
تجربه به ما می آموزد که عشق آن نیست که به هم خیره شویم؛ عشق آن است که هردو به یکسو بنگریم.
آنتوان دو سنت اگزوپری
تجربه به ما می آموزد که عشق آن نیست که به هم خیره شویم؛ عشق آن است که هردو به یکسو بنگریم.
آنتوان دو سنت اگزوپری
نوشته شده توسط iran | نظرات دیگران [ نظر]
شنبه 97 فروردین 25 , ساعت 9:41 صبح
دوست داشتن های اولِ صبح
آنجا که هنوز
درگیرِ روزمرگی نشدهای...!
آنجا که چشم باز میکنی
و هوایِ یار در سر میپیچد!
عجیب می چسبد
فکرش را بکن...
باران هم ببارد...!
علی قاضی نظام
آنجا که هنوز
درگیرِ روزمرگی نشدهای...!
آنجا که چشم باز میکنی
و هوایِ یار در سر میپیچد!
عجیب می چسبد
فکرش را بکن...
باران هم ببارد...!
علی قاضی نظام
نوشته شده توسط iran | نظرات دیگران [ نظر]
شنبه 97 فروردین 25 , ساعت 9:41 صبح
دوست داشتن های اولِ صبح
آنجا که هنوز
درگیرِ روزمرگی نشدهای...!
آنجا که چشم باز میکنی
و هوایِ یار در سر میپیچد!
عجیب می چسبد
فکرش را بکن...
باران هم ببارد...!
علی قاضی نظام
آنجا که هنوز
درگیرِ روزمرگی نشدهای...!
آنجا که چشم باز میکنی
و هوایِ یار در سر میپیچد!
عجیب می چسبد
فکرش را بکن...
باران هم ببارد...!
علی قاضی نظام
نوشته شده توسط iran | نظرات دیگران [ نظر]
جمعه 97 فروردین 24 , ساعت 11:13 عصر
اره ...جونم برات بگه ...
من عاشقش بودم و فکر میکردم اونم عاشقمه ...
اما دریغا ...
دخترک سرش رو از روی پای مادرش برداشت و گفت : رفت ؟
مادرش با لبخند تلخی گفت : نه عزیزم ، من رفتم .
-آخه چرا ؟ مگه نگفتی دوسش داشتی ؟
-من براش بی ارزش بودم ... یه چیزی بهت میگم نازی آویزه گوشت کن بزرگ که شدی خواستی عاشق بشی عاشق کسی باش که اولویت اولش تو باشی .
-سخت نبود ؟
- چی ؟
-دوریش ؟
-آبم کرد ...
نوشته شده توسط iran | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ